دنیا...دنیا...دنیا... بارها و بارها، این کلمه را با خودم تکرار میکردم. هربار هم به خوبی به معنی آن فکر میکردم . قرن ها پیش دنیا ، دنیای وحشی گری بود. دنیای انسان های بی مسئولیت و بی خیال . قرن ها گذشت . دنیا ، دنیای آدم های بی حوصله و بیکار شد . دنیای بدی بود اما برای آدمیان آن نسل بسیار شگفت انگیز بود . البته اگر خودشان جزئ از آن قشر بودند . باز هم گذشت تا اینکه بالاخره رسید به این نسل . نسل ، آدم های شاد و سرزنده ، آدم های خارق العاده و متفکر ، زیبا و یک رو ، بامرام و معرفت . اما در این دنیای شگفت انگیز؛ درگوشه ای خلوت قشری نیاز مند زندگی میکنند . انسان هایی که برای پیدا کردن تکه نانی تا کمر خم در کیسه های زباله میشوند و در گوشه ای کوچک و تاریک قشری بی بند و بار زندگی می کنند. انسان هایی که برای رسیدن به ثروت و مقام و ... بسیاری از جوان ها را ناکام و عده ای را بیکار میکنند . حال که کمی فکر میکنم به این نتیجه میرسم که این دنیا زیاد هم دنیای شگفت انگیزی نیست . بنظرم هیچ دنیایی نمیتواند بهترین و شگفت انگیز ترین باشد . بالاخره در هر جایی قشری مفسد زندگی میکنند که برای جامعه خطر بسیاری محسوب میشوند .